خواندنی و کوتاه
یک ماهی سیاه کوچولو
حکایت هایی بسیار درباره دریا شنیده بود
ماهی سیاه کوچولو
یواش یواش بی تاب دریا شد
بنابراین روزی از ملکه ماهی ها
پرسید :
"این دریا چیست و کجاست؟"
ملکه تعجب کرد و گفت :
{دریا ؟
خوب تو همین حالا در دریا هستی !
هستی تو . زندگی تو در دریاست
دریا در توست
دریا همه چیز توست
اما برای دریا تو چیزی نیستی}
ماهی سیاه کوچولو
نمی توانست دریا را ببیند !
مسیحا برزگر